تفاوت هوشمندسازی سازمانی و هوشمندسازی کسبوکار
هوشمندسازی ســازمانی مفهــومی متفــاوت و متمــایز از هوشمندسازی کسب وکار است که اخیراً مطـرح شـده و هنـوز مباحـث و بررسی های علمی و پژوهشی زیادی در رابطه با آن مطـرح نشده است. هوشمندسازی کسب وکار به عنوان داشتن دانشی عمیق نسبت به همه عوامل مثل مشتریان، رقبا، محیط اقتصادی، عملیات و فرایندهای سازمانی مه تأثیر زیـادی بـر کیفیـت تصمیمات مدیریتی در سازمان می گذارد و تعریف می شود، اما هوشمندسازی سازمانی ترکیبی از تمام مهـارت هـای لازم بـرای وجود سازمان است که این مهارت ها عبارت انـد از: قابلیـت تطابق با تغییر، سرعت در کنش و واکنش، انعطافپذیری و حساسیت به داشـتن ذهنـی بـاز، توانـایی تصـور کـردن و توانایی نو سازی.
هوشمندسازی سازمانی نشان می دهد که چگونـه از مـدل هـای منطقی کسب وکار برای جمعآوری و ترکیب اطلاعـات لازم برای فهمیدن سـازمان و چگـونگی ردیـف کـردن کـار بـا مباحــث کلیــدی کســبوکــار و توضــیح دادن آن در زبــان مناسب و اندازهگیری آن به طریقی با مفهوم استفاده کنیم. هوشمندسازی سازمانی رویکرد جـامع، سـاده و مفیـدتری را بـرای فهمیدن مشتریان فراهم میکند. هوشمندسازی سازمانی یک زمینهسازمانی مناسبی فراهم می کند تا در یـک راه قابـل فهـم و مفید کار کنیم.
بیشتربدانید:ابعاد و رویکرد های هوش سازمانی (هوشمندسازی سازمانی)
رابطه هوشمندسازی سازمانی و مدیریت دانش
در ســال ٢٠٠٣ آلبرخــت بــا بررســی ارتبــاط بــین هوشمندسازی سازمانی و مدیریت دانش مدلی در این زمینه ارائـه نمـود. مدلOI/KM ابزار اجرایی مؤثری برای اداره سازمان هـای دانشی می باشد. با ترکیب هوشمند سازی جمعی و رهبران متفکـر و هوشمندسازیمند، مدیران اجرایی قادرند قدرت ذهنی افـراد جهـت دستیابی سازمان به مأموریت هایش را به حرکت درآورند و از طریق تعادل بین بی نظمی و کنترل به سازمان ها کمـک کنند. این مسـئله حاصـل چـالش بـین هوشمندسازی سـازمانی و مدیریت دانش است.
هوشمندسازی سازمانی و چرخه یادگیري
فراینــد هوشمندسازی ســازمانی- یــادگیری، چرخــه مســتمر فعالیت هایی است که شامل درك محیط، استنباطات ایجاد شده و مفهوم سازی از طریق تفسیر می باشد. بـه کـارگیری حافظه از تجربیـات گذشـته در درك، اسـتنباط و تفسـیر اطلاعات به ما کمک مینماید.
الف- احساس:
مجموعه ای از اطلاعـات دربـاره محـیط داخلی و خارجی است. سازمان نمی توانـد همـه حـوادث و رویدادها را موردتوجه قرار دهـد، بلکـه حـوزه هـای تحـت اولویت را انتخـاب و آنگـاه داده هـا را بـر حسـب نیازشـان پالایش میکند.
ب- حافظه:
تجربه سازمان در تعامل بـا محـیط اسـت، چه به صـورت رسمی(اسـناد و رویـه هـا) و چـه بـه صـورت غیررسمی (باورها و سرگذشتها) باشد.
ج- چارچوب ها:
جهت شناسـایی و تعریـف مشـکلات و برجسته نمودن ابعاد آنها مورد استفاده قرار میگیرد.
د- درك:
شناســایی و تشــریح رویــدادهای داخلــی و خارجی با توجه دانشی که در حافظه قابل دسترسی وجـود دارد. درك سازمانی به میزان بسـیار زیـادی بـه هنجارهـا، چارچوب ها و قـوانینی بسـتگی دارد کـه اعضـاء بـه عنـوان عدسی چشم برای مشاهده روندهای پیشرفت مورداستفاده قرار میدهند.
ه- تفسیر:
کانون چرخه هوشمندسازی اسـت کـه تـلاش هـا را تشریح می کند و به عبارتی دیگر مواردی را که برای سازمان نامفهوم است توضیح می دهد. تفسـیر کـار بسـیار مشـکلی است چراکه می بایست همواره تعادل را بین محافظه کـاری (تفسیر داده ها بر اسـاس اعتقـادات موجـود) و کـارآفرینی (تفسیر داده ها برای شناسایی گزینـه هـای جدیـد) برقـرار نماید. تفسیر به درك بینش خلاق منتهی می گردد کـه در آن نتایج و فرصت های آینده پیش بینی می شوند و بر طبق مزایــا مــورد ارزیــابی قــرار مـیگیرنــد و ســرانجام، تفســیر مفهوم سازی در این خصوص است که سـازمان در گذشـته کجا بوده و در آینده به کجا خواهد رفت.